و باز هم.

دلیلت هر چه می خواهد باشد، باشد.

اولین بار من توجیه کردم غیبتت را. 

بار ها و بار ها و بار ها گفتم بالاخره می آید.

می آید. می آید.

آمدی! آن هم چه آمدنی!

آن موقع ها، لحظه ای بهتر از حضورت نبود و هنوز هم نیست :))

حالا نمی دانم این بار را چه می کنی؟

چگونه جواب دست هایی که حالا می لرزد برای نوشتن را می دهی؟

چگونه جواب دلِ ترک برداشته ام را می دهی؟

باشد، تو هر چه بگویی، قبول!

اصلا بیا و باز هم برو.

باز هم.و باز، باز هم.

من مشکلی ندارم.

همان طور که بار قبل توجیهت کردم، برای این بار های بعد هم می کنم.

دلگیر هستم. رنجیده و غمگین هم.

ولی اشکالی ندارد

اگربدانم که بالاخره روزی می آیی و می مانی، من از همین جا اعلام می کنم که در تمام نوشته هایم، در همه ی سخن ها و حرف هایم اعلام کنم که "من مشکلی ندارم" :)




پ.ن: بعضی دوستا نبودشون ضربه ی مهلکیه که تا می تونه تو رو از زندگی و جریاناتش به دور ترین نقطه ی کور این دنیای لعنتی پرتاب می کنه. جایی که هر شب و شاید هر ثانیه، بین افکار مغشوشت، تو رو تو خودشون غرق و شاید درست ترش این باشه که بگم حل می کنن. :)) جایی که هیچ راه رهایی ای ازش نیست و این یه سیاهچاله ی واقعیه! که تو توش گیر کردی و تنها راه نجاتت، نابودیه.!


پ.ن2: به امید بازگشتت.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها