حرفی ندارم!

در واقع جایی برای حرف زدن نذاشتی!

فقط یه چیزی بگم بهت.

دفعه ی دیگه که داری میری، بذار حداقل آدم حرفشو بزنه بهت، بعد برو.

اینو قبلا هم گفته بودم!

همین پند وقت پیش! نه خیلی دور.

بهت قول میدم دیگه دلم برات تنگ نشه! هیچ وقت.

شدنی نیست، ولی من این کار رو می کنم!

می دونی که رو دنده ی لج بیوفتم، غیرممکن ترین کار ها رو ممکن می کنم!

این که در حال حاضر و این وضع برام آسون ترین کاره!

درس خوبی بهم دادی.

مرسی ازت!

همیشه از بی خبر رفتن متنفر بودم!

نه بی خبر برای چند ساعت یا حتی نهایتا چند روز رفتن!

به هر حال، خودتم می دونی مخاطب این حرف هایی. پس نیاز نیست اسم مشخصی بذارم برای این پست.

چون موقته. پاک میشه! مثل پیام های خودت :))

فقط چون تنها راه ارتباط بود اینجا نوشتم! :)


بذار یه چیز دیگه ای هم اضافه کنم!

لطف کن و دیگه نیا!

اگر اومدی، قدمت روی چشم، ولی بی صدا بخون و برو!

چون من، دیگه نمی تونم تحمل کنم!

این که بازم بیای و بازم بری!

از این یهویی رفتن ها متنفرم!

و خب، باید حرف چند روز پیشم رو پس بگیرم و بگم تنها دوست مجازی ولی واقعی من، همون یک نفره!

همون یک نفر!

هیچ کسی هم نه میتونه جاش رو بگیره. نه حتی به ذهنش خطور کنه که می تونه جاش رو بگیره.

دیگه این آخرین بار و اخرین فرصتی بود که به یه آدم مجازی دیگه دادم.

فرصت دادم که برای بار چندم، وجهشون پیشم خراب بشه.

خراب تر از همیشه و برای همیشه!

متاسفم که این ها رو میگم ولی قلبم این بار بد شکست! خیلی بد!

و همراه هر ترک ای که جاش عمیق تر میشه روی قلبم، اشکم سرازیر میشه و چنین افرادی به راحتیه یه اشک ریختن، از چشمم می افتن!

می افتن توی عمیق ترین عمق دره ی فراموشی در ذهنم!

و من، چنین آدمی نیستم که فراموش کنم!

فقط از درجه ی اول و دوم و زندگی روزمره ام، به رده ی 5 و 6 و 7 و ام پسرفت می کنن و بعد ها، شاید فقط یک هاله یا شاید هم یک سایه روشن از بعضی خاطراتشان در یادم پرسه بزند! 

من ادم فراموش کردن نبودم.

عادت کردن هم.

هنوز هم همینم و همین خواهم ماند!

ولی.

به قول خودت:

خداا نگهداااار :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها